او تاکنون کتابهای متعددی تالیف و ترجمه و ویراستاری کرده که ترجمه روشهای پژوهش در کتابداری و اطلاع رسانی تالیف کریشان کومار ازجمله آنهاست. همچنین «اصطلاحنامه پزشکی فارسی» ایشان نیز در سال 85 کتاب برگزیده سال در بخش کلیات شد.
آخرین کتاب رهادوست فلسفه کتابداری و اطلاع رسانی است که نشر کتابدار در 490 صفحه منتشر کرده است. این کتاب 15 فصل دارد که حاصل سالها تدریس و مطالعه و تجربه رهادوست در این رشته است.
روش او در این پژوهش کیفی است. رهادوست در این کتاب، سعی بر آزمون دو فرضیه دارد و پژوهش وی موید آنهاست: نخستین فرضیه این است که کتابداری و اطلاع رسانی جدائی ناپذیرند، و دومین این که: اتحاد نظری و فلسفی این دو علم، توان کتابداری و اطلاع رسانی را در تقویت هویت آن بیشتر میکند.
این اثر پژوهشی بسیار روان، دقیق و قابل فهم است. در انتهای هر فصل نیز پانوشتها به تفصیل آمده. در پایان نیز مولف کتابنامهای مفصل از منابع فارسی و انگلیسی، دو واژه نامه و دو نمایه ارائه میکند. معرفی این کتاب بهانهای شد تا نزد بهار رهادوست برویم و پیرامون این کتاب صحبت کنیم.
- با وجود اینکه در مقدمه کتابتان توضیح دادید که کتاب چگونه تالیف شد، درباره انگیزه خودتان برای انجام این کار پژوهشی بیشتر توضیح دهید.
راستش انگیزه من پرکردن یک خلاء بود. من بهعنوان یک کتابدار و آموزشگر و پژوهشگر که سالها در دانشگاهها کار و تدریس کرده بودم، میخواستم چکیده پیامهایم را بهصورتی که برای مخاطبان قابل فهم باشد بازگو کنم. انگیزه دیگرم این بود که احساس میکردم لازم است نیاز این رشته به چنین کتابی برآورده شود.
چون در ایران و حتی در غرب در سالهای اخیر کتابی با این عنوان تالیف نشده بود و من باید به پرسشهای چالش برانگیزی که در کتابداری وجود داشت میپرداختم. یک بعد دیگر این احساس ضرورت هم به گرایشهای پژوهشیام برمی گردد.
در سالهای اخیر به پژوهش کیفی علاقهمند شدم. حتی در این زمینه مطالعاتی داشتم و مطالبی هم نوشتم و دوست داشتم عملا نمونهای از یک پژوهش کیفی ارائه دهم. پس انگیزهام درعین حال که اشتیاقی شخصی بود، متکی به اصولی بود که در ارتباط با کارم به آن معتقد بودم و به اهمیت رشته کتابداری مربوط میشد.
- اکنون که فناوری پیشرفت کرده و متخصصان سایتها و بانکهای اطلاعاتی مربوط به کارشان را میشناسند، شاید این فکر به ذهن خطور کند که با پیشرفت فناوری اطلاعات دیگر نیازی نیست مردم به کتابدارها رجوع کنند. با این اوصاف، اهمیت کتابداری و کتابداران به نظر شما چیست؟
این احساس بینیازی متخصصان به کتابداران که گفتید در ایران بیشتراست. زیرا عده زیادی نه این رشته را میشناسند و نه اهمیت آن را میدانند و یا در عمل از فناوریهای اطلاعاتی استفاده میکنند، بدون اینکه مستقیما به متخصص اطلاع رسانی مراجعه کنند. اما نکته اصلی این است که نقش علم اطلاعات در پشت صحنه مانیتورهاست و بدون سازماندهی، اطلاعات اینترنت قابل بازیابی نیست.
درواقع، کاربران از حاصل علم اطلاعرسانی استفاده میکنند بدون اینکه بدانند که اساس اینترنت، مبانی و کارکردهای این علم است. به همین دلیل من یک ناآگاهی عمومی را در این رشته میبینم.
- اگر بپذیریم که این رشته پشت صحنه است و نقش تعیین کنندهای دارد، چرا لازم است در عمل و استفاده مردم بدانند این رشته چیست؟
پاسخ به این سؤال مسئلهای را مطرح میکند به نام سواد اطلاعاتی در جامعه اطلاعاتی. ما داعیه این را داریم که میخواهیم در آینده در منطقه از خیلی جهات پیشرو باشیم. حتی در برنامهها از جامعه دانش محور حرف میزنیم. خوب نمیشود که ما صرفا مصرفکننده باشیم و بعد ادعا کنیم که داریم در مسیر یک جامعه اطلاعاتی قدم برمی داریم. لازمه دانش مدار بودن این است که سواد اطلاعاتی پیداکنیم.
یعنی اولا اهمیت و نقش اطلاعات را در تصمیم گیریها بدانیم و ثانیا بدانیم چگونه اطلاعات مناسب را برای اهداف مشخص خود به دست آوریم. از این گذشته، اصولا تمدن بدون کتابخانهها و کار کتابداران و بدون بهره گیری از اطلاعاتی که در متون و منابع بوده امکان پذیر نبود و کم نبودهاند افرادی که در طول تاریخ تلاش کردند آثار مدون را حفظ و سازماندهی کنند.
- با توضیحاتی که دادید درنهایت متوجه نشدم که چرا عموم مردم باید سواد اطلاعاتی داشته باشند و نگرانی مهم شما از چه بعدی است؟
بزرگترین معضلی که بشر امروز دارد، به مسئله اطلاعات مربوط میشود: مسائلی مثل انتقال اطلاعات، نابرابری اطلاعات، دسترسی به اطلاعات، امنیت اطلاعات، آلودگی اطلاعات، حفظ اطلاعات، حفظ حافظه جهانی و... مسائلی است که کل دنیا با آن دست به گریبان است و علم کتابداری و اطلاعرسانی میتواند درصورت تعامل درست و منطقی با علوم دیگر بسیار مشکلگشا باشد.
درواقع با استفاده از اصول و فنون و مبانی این رشته است که شما میتوانید از بین حجم عظیم اطلاعاتی که پالایش نشده مناسبترین اطلاعات را پیدا کنید و به مناسبترین کاربرها برسانید. علاوه براین، در یک جامعه پیشرفته انتظار میرود عموم مردم از اهمیت اطلاعات آگاه شوند و از حداقل سواد اطلاعاتی برخوردار شوند تا بتوانند با اتکا به فرهنگ مدون و مستند و نه فرهنگ شفاهی حل مسئله کنند.
- پس به نظر میرسد این سواد خاص کتابداری و اطلاع رسانی نیست بلکه درمورد تمام رشتههای علمی که به علوم دیگر متکی هستند چنین ضرورتی احساس میشود.
همینطوراست. ما اصطلاحاتی داریم مثل سواد رایانهای، سواد نقد، سواد پزشکی، سواد فلسفی، سواد بصری، سواد رسانهای و سواد زیستمحیطی. اگر شما در اینترنت درباره کلمه سواد (literacy) جستوجو کنید میبینید برای بسیاری از حوزهها که نیاز امروزی زندگی اجتماعی است حدنصابی از سواد تعریف شده است. پس من نمیخواهم بگویم چنین سوادی مختص رشته کتابداری و اطلاع رسانی است، بلکه منظورم این است که دامنه شمول سواد اطلاعاتی بیشتر است.
- وضعیت این رشته در ایران چگونه است؟
این رشته در ایران از دهه 1340 پاگرفت و پیشرفت کرد اما متأسفانه پیشرفت کمی آن بسیار بیشتر از پیشرفت کیفی آن بوده است. به این معنا که تعداد دانشجویان، گروهها، آموزشگران، انتشارات و کتابخانهها افزایش یافته و شاید وضعیت ما به لحاظ آمار کمی از بسیاری از کشورهای مشابه بهتر باشد اما متأسفانه آموزش این رشته آسیبهای جدی داشته و دارد.
- اگر امکان دارد منظورتان را از آسیبهای این رشته شفافتر بیان کنید.
وقتی یک رشته نتواند هویت خودش را در جامعه اثبات کند و وقتی فارغ التحصیلان یک رشته نتوانند اهمیت کار خود را تبیین و تثبیت کنند، حال هرچند آمار کمی بالا باشد، جای نارضایتی است. من در کتابم سعی کردم مشکلات بنیادی این رشته را بشکافم و به آسیبها و چراهای هویت رشته بپردازم.
- به نظر شما چه شد که رشته کتابداری بیشتر در جهت کمی شدن پیش رفت و به لحاظ ارتقاءکیفیت موفق نبود؟
بخشی از این مسئله برمی گردد به اینکه ما در محیطهای دانشگاهی مان تا حد زیادی دنباله روی غرب هستیم و الگوبرداری میکنیم بیآن که پژوهش کنیم. درنتیجه گرایشهای پوزیتیویستی و تاکید بر کمیت گرائی که در متون کتابداری در غرب وجود داشته، به فضای ما هم وارد شده است. البته ممکن است این وضعیت کمابیش در رشتههای دیگر هم باشد. درواقع، مسئله این است که چون آموزش ما از سنت نقادی بیبهره بوده و با پژوهش درونزاد و بومی همراه نبوده، آسیب دیده و نتوانسته مسائل را واقع بینانه شناسائی و حل کند.
- آیا میتوانید متغیرهائی را که در کمی شدن این رشته نقش محوری داشتهاند برشمارید؟
متغیرهای تاریخی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی زیادی هست که در اینجا به یکی از مهمترین آنها یعنی برنامه ریزی آموزشی اشاره میکنم: برنامه آموزش رشته ما درست و اصولی تدوین نشد و چون از نقد و بازخورد پژوهش بومی هم بیبهره بود، این شد که حتی دعوای بین کتابدارها – که سنتی اند- و اطلاعرسانها – که امروزیاند – از غرب وارد این رشته شد و تمام این تشنجها به برنامه آموزشی ما منتقل شد.
در کنار این مسئله، مسائل دیگری مثل ضعف معیارهای گزینش دانشجو و استاد و ضعف امکانات آموزشی وجود دارد.ازطرفی جامعه ما هنوز متکی به فرهنگ شفاهی است و همه این عوامل باعث شده رشتهای که نقشش یکی از کلیدیترین نقشهاست، مغفولترین رشته باشد.
- واکنش افرادی که در این رشتهاند نسبت به کتابتان چگونه بوده است و بفرمایید که آیا کتابتان نقد شده یا خیر؟
چه خوب که این سؤال را در دو بخش پرسیدید. چون واکنش میتواند از طرق گوناگون مثلا تلفنی یا حضوری باشد درصورتی که نقد کتاب باید دریک رسانه منتشرشود. واکنشها نسبت به کتاب متنوع بود. دانشجویانی که با من تماس گرفتند، اشاره کردند که این کتاب به بسیاری از پرسشهای دیرینه شان پاسخ داده یا پرسشهای تازهای مطرح کرده. عدهای به خالی بودن جای این کتاب در انتشارات غربی اشاره کردند و گفتند اگر کتاب به انگلیسی ترجمه شود مفید است.
در وبلاگها هم جز یکی دو واکنش منفی تبریک گفته شد و خیلی زود کتاب در فهرست منابع آزمون کارشناسی ارشد و دکترا قرارگرفت. ولی واقعیت این است که خبردار شدم تعدادی از دانشجویان تحصیلات تکمیلی که با اشتیاق به این کتاب مراجعه کردند صریحا و تلویحا به استادانشان گفته بودند که فهم فصل هائی از کتاب برایشان دشوار بوده و این درحالی است که بسیاری از متخصصان رشتههای غیرکتابداری در ایجاد ارتباط با محتوای کتاب مطلقا مشکلی نداشتند و من از این موضوع بسیار متأسف شدم که مشکل آموزش ما چقدر عمیق است.
- به نظر شما مشکلی که دانشجویان در فهم این کتاب داشتند، تا چه اندازه به مسئله آموزش برمیگردد؟
کاملا مربوط است. من همیشه میگویم که همه راهها به آموزش ختم میشود.
- سؤالی که پیش میآید هم به مسئله آموزش مربوط است: اول اینکه شما که سالها در این رشته مدرس بودید برای بهبود آموزش رشته چه کردید و دیگر اینکه چه راهکاری برای حل این معضل در کتابتان پیشنهاد کرده اید؟
شرح تلاشهای من حدیث مفصلی است که بیشتر به تیشه زدن فرهاد در کوه بیستون میماند و از آن میگذرم اما راهکار پیشنهادی در کتاب. قبول کنید که در چنین کتابی ارائه راهکار به شیوه نسخه پیچیدن راه به جائی نمیبرد چون نویسنده باید زمینه اندیشه ورزی خواننده را فراهم سازد.
هرچند در جای جای کتاب بارها به واقع گرائی در برخورد با مسائل، درپیش گرفتن رویکرد مسئله مدارانه، تعمق و عبرت آموزی از تاریخ و گرایش به تعامل و گفتوگو به جای تعارض و تقابل تاکید کرده ام. درباره مسئله نقدهم باید بگویم جز مصاحبهای کوتاه، کتاب هنوز نقد نشده است.
- چرا نقد کتابتان اهمیت دارد؟ به عبارت دیگر از نظر شما نقد این کتاب چه کمکی میتواند به حل پارهای از معضلها که شما برشمردید بکند؟
هرنوع واکنشی برای کسی که تولیدکننده اثر است ارزش بازخوردی دارد، حتی اگر اتفاقی نیفتد. اگر کتابی با این عنوان بدیع و با وجود نیاز به آن نقد نشود بهخصوص در شرایطی که عده زیادی آن را مثبت ارزیابی و حتی بهعنوان کتاب درسی در تحصیلات تکمیلی توصیه کردهاند، این نه تنها میتواند سؤال برانگیز باشد بلکه به ضعف دیگری در رشته برمی گردد.
- رشته کتابداری و اطلاع رسانی چه مبانی نظری و فلسفی دارد و تاچه اندازه شما این مبانی را در کتابتان مطرح کردهاید؟
در اواخر سالهای تدریسم به این نکته رسیدم که پژوهشهای نظری مهمی درباره این رشته در خارج از ایران انجام شده است و شخصیتهای برجستهای سالهای عمرشان را صرف این کار کرده و آثار ارزشمندی هم به جا گذاشتهاند. ولی آنچه به من مربوط میشود این است که من با یک رویکرد مسئله مدارانه به بررسی وضعیت تاریخی این رشته، چگونگی مسائل و چراهای آن پرداختم.
در مقدمه هم تصریح کردهام که این کتابی علمی است درباره فلسفه کتابداری. من میخواستم به آشفتگی تعاریف و نظریه پردازیهای این رشته نظم بدهم. ولی هدفم این نبود که فلسفه منسجمی از این رشته ارائه دهم، بلکه هدفم این بود که با نگاهی فلسفی درباره تعریفها و نظریههای پراکنده این رشته کار پژوهشی دست اولی انجام دهم.
- شما در کتابتان سه رویکرد فلسفی را نام بردهاید و یکی از آنها (رویکرد مسئلهمدارانه) را مناسبتر دانستهاید. چرا و چگونه این کار را انجام دادید و انتخاب یکی از این سه رویکرد چه کمکی به ما در حل مشکلات این رشته میکند؟
من در پایان کتاب به این نتیجه رسیدم که در رویکرد مسئله مدارانه میتوان یکی از نگاههای فلسفی را برگزید و این پراکندگیها را در پرتو آن تنظیم کرد. هرچند شاهد آوردم که چگونه رویکرد پراگماتیستی بیشتر با ماهیت ونیازهای رشته تناسب دارد.
- به نظر شما چه ارتباطی میان اطلاعرسانی با فلسفه و مابعدالطبیعه در عصر اطلاعات وجود دارد؟
بسیاری از مقولههایی که در این رشته مطرح میشوند با مباحث فلسفی مرتبطاند. موضوع اصلی این رشته یعنی اطلاعات و دانش عمیقا شما را به مقولههای فلسفی وارد میکند. وقتی هدف دانش محوری باشد، آن وقت فلسفه نزدیکترین رشته به کتابداری است و این درحالی است که اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان کتابداری ما با فلسفه بیگانهاند.
- در رسانههای ما همواره اطلاع رسانی را مرادف با خبررسانی میگیرند.ازطرفی ترجمه دقیق کتاب شما فلسفه کتابداری و علم اطلاعات است. چرا شما عنوان اطلاع رسانی را انتخاب کردهاید نه علم اطلاعات را؟
درکتاب گفتهام که نام نیست که هویت میدهد بلکه هویت است که در نام نمود مییابد. البته علم اطلاعات ترجمه خوب و دقیقی است. اما اولا اطلاع رسانی پیش از اینکه به معنی خبررسانی شایع شود، به همان معنی علم اطلاع رسانی وضع شد و تا مدتها مشکلی هم نبود. ثانیا مرادف بودن این واژه با خبررسانی پدیده سالهای اخیر است.
من حساسیت خاصی در این مورد ندارم اما اولا مایلم هرگونه تغییری مبتنی بر اجماعی منطقی باشد و ثانیا برای متمایزکردن این دو مفهوم توصیه میکنم تفاوت ماهوی این دو حوزه روشن و مشخص شود که رساندن هر اطلاعی با هرکیفیتی در هرزمانی به هر مخاطبی و با هر شیوه و ابزاری اطلاع رسانی نیست و بهتراست تفاوت اطلاع رسانی در رشته کتابداری با خبررسانی در رسانهها تبیین شود.
- بهعنوان آخرین سؤال میخواهم بدانم از آنجا که شما در کتابتان دو فرضیه مطرح کرده اید:
1) کتابداری و اطلاع رسانی جدایی ناپذیرند؛ 2)اتحاد نظری و فلسفی این دوعلم، توان کتابداری و اطلاعرسانی را در تقویت هویت آن بیشتر میکند. فکر میکنید تا چه اندازه موفق به تایید این دو فرضیه شدید؟
من موفق شدم چون شواهدی که آوردم فراوان و متنوع بودند و فکر میکنم ضعف هویتی رشته با انرژیهای ارزشمندی که طی چند دهه هدر رفته بیارتباط نبوده است. اگر استقلال طلبی رشته با خردورزی و تعمق نظری و فلسفی بیشتری توأم بود، جایگاه این رشته و حرفه مهم، بسیار والاتر و محکمتر از این میبود که هست.